بیست و یکم
سه شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۲۲ ق.ظ
اول :
هم سن و سال این پست که بودم آرزوهای عجیبی داشتم . فکر می کردم هنوز می توانم جادوگر شوم یا این که یک هو یکی از یک دنیای دیگر صدای م بزند و پایان ماموریت م را اعلام کند .
دوم : مدت هاست که از بحث کردن با آدم ها فراری ام . امروز یک دلیل دیگر پیدا کردم برای این کار ، افکارم پخته تر و سن و سال دارتر از سن م هستند ، نمی دانم شنید این حرف باید خوشحالم می کرد یا نه ! توی رخوتی فرو رفته ام انگار؛ انگار زودتر رسیده باشم به نقطه ای که آدم ها دیگر از آن به بعد همه چیز را همان طور که هست می پذیرند .
سوم : این سال هم رو به اتمام است و من هنوز به آرزوهای بیست و یک سالگی ام فکر می کنم .فقط فکر می کنم . فقط فکر ...
- ۹۴/۱۱/۱۳
- ۱۳۹ نمایش