بیست و هشتم
۱۷
اسفند
یه هیولای سبز نشسته کنارم و منتظره زل بزنم توی چشم هاش تا من رو ببلعه ! از توی شش تا سوراخ وسط صورت ش یه هوای گرم ، اروم می خوره به گوش راست م ! صدای پسر کوچولوم داره از توی شکم ش میاد ! می خنده ! نمی دونم اون تو چی پیدا کرده و داره چه آتیشی می سوزونه ! الان زل زده به انگشت اشاره دست راستم که توی تایپ ازش استفاده نمی کنم چون ناخن ش بلند تر از بقیه ست ! به خاطر سه تارم !
انگار هر ثانیه که می گذره قدش بلندتر میشه ! الان همون هوای گرم از توی شش تا سوراخ وسط صورتش داره می خوره توی موهام ! وقتی شروع کردم این متن رو بنویسم موهام از 70 سانتی متر رسیده به هشتاد و سه ونیم سانتی متر ! اگه پنج سانتی متر دیگه بلند بشه میرسه به همون اندازه ای که دوست دارم !
پسر کوچولوم داره صدام میزنه ! مامان !
یعنی باید بذارم هیولا من رو ببلعه ؟! اونوقت منم می رم کنار پسر کوچولوم ؟ اگه تو شکم هیولا برای دو تا مون جا نباشه چی ؟ اگه موهام گیر کنه تو مجرای تنفسی هیولا چی ؟ اون تو ! باد نمیاد ! پس کی موهام رو نوازش کنه ؟
باید آخرین باری که رفتم کوه موهام رو باز می کردم و میذاشتم باد مثل بادبادک م ، دست می کشید تو موهام و پوست سرم یخ می کرد ! من این همه مو رو می خوام چی کار کنم ؟
پسر کوچولوم صدام می کنه ! من دوست ندارم برم تو شکم یه هیولای سبز که چشم هاش رو ندیدم ! نباید پسر کوچولوم رو تنها میذاشتم ! نمیشه موهام رو از توی دهن مثلثی هیولا آویزون کنم پایین و پسر کوچولوم رو بکشم بیرون ! بعد با هم به هیولا بخندیم !اونم قهر کنه و بره ؟ پسر کوچولوم موهای مامان ش رو میشناسه ؟
هیولا داره موهام رو می بلعه ! مثل یه مار که طعمه ش رو می بلعه ! ناخن انگشت اشاره م ترک برداشته!
نمیشه یکی پیدا بشه و ورد بخونه تا هیولا تبدیل بشه به یه پروانه ی بزرگ و بعد پروانه بال بزنه بعد یه طوفان بیاد اون ور دنیا و همه ی اون ها که دلشون اندازه ی همین حبه قندهای توی قندون شده پرواز کنن و برن هر جا که دوست دارن ؟
پسرم داره موهام رو می کشه !
فکر کنم پسر کوچولوم موهای مامان ش رو شناخته ! میشه من چشم ها رو ببندم و تو دست هام رو گرفته باشی بعد من پسر کوچولومون رو از تاریکی اورده باشم بیرون و با هم به هیولا بخندیم ؟
- ۱ نظر
- ۱۷ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۳۳
- ۱۵۵ نمایش