سی و پنج
اگه می تونستم پری باشم ؛ دوست داشتم پری جنگل باشم . توی تنه ی درخت ها زندگی کنم و با پرنده ها آواز بخونم . روی بلند ترین درخت جنگل بشینم و بارون رو زودتر از این که به صورت کسی بخوره لمس کنم . بعد شب ها موهام رو توی باد رها کنم و به صدای جاری شدن رودخونه توی سکوت جنگل گوش بدم. پریِ جنگل .
اون موقع اگه پری بودم از هیچی نمی ترسیدم اما الان آدمیزادم واز همه چیز می ترسم. حتا از یه جای خالی که معلوم نیست تا کی خالی می مونه!
دارم برای مستند بعدی یه کارایی می کنم . نمایشگاه کتاب تهران !
رادیو هم که کج دار و مریز پیش میره .
این مرداد که بیاد بیش تر به سی سالگی م نزدیک می شم .
من هیچ وقت نمی تونم پری باشم چون عنصرم آتشه ! پری ها از آتش نیستن ! پری آتش نداریم .اونی که وجود از آتش باشه شیطانه یا جن ! اما من شبیه هیچ کدوم این ها هم نیستم .
آدمی زادم با کلی رویاهای دور و حفره های کوچیک اما بی شمارِ اندوه و دلسردی .
- ۰ نظر
- ۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۸:۴۳
- ۱۰۰ نمایش