سی و هشتم
سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۹ ب.ظ
آقای م.و یکی از همکارهای قدیمی من است .چهار پنج سالی از من بزرگ تر است و به شدت شلخته و چِرک! آقای م.و خنده های عجیبی دارد ، از راه خیلی دور برای کار می آید ، نه که کار پیدا نکرده باشد اما خب تخصصش کنار ما به درد می خورد! آقای م.و عقاید عجیبی درباره ی خدا دارد.به تناسخ معتقد است و مدت هاست دوره های هیپنوتیزم و این چیزها می گذراند. من اولین کسی خواهم بود که او هیپنوتیزم خواهد کرد . آقای م.و هفته ی پیش حرفی زد که مثل شخصیت های کارتونی که یک زنگ بزرگ درست کنار گوششان نواخته میشود ، همه ی زندگی من مرتعش شد !
او گفت ما خودمان انتخاب کرده ایم کجا متولد شویم . گفت ما مثل ذرات انرژی در جهان در حرکتیم! آن وقت ها آنقدر می دانیم که همه چیز را میفهمیم !! بعد خودمان انتخاب می کنیم که پدر و مادرمان چه کسانی باشند ! ؟ کجای دنیا از حالت انرژی خارج شویم و تبدیل به ماده بشویم !
اگر این طور باشد پس این همه تلاش برای تغییر وضعیت چیست ؟ اگر من خودم انتخاب کرده ام اینجا باشم این همه میل برای اینجا نبودن چیست؟ یعنی از انتخابم پشیمان شده ام ؟ یعنی حتا وقتی ذره ی انرژی بوده ام شعور درست و حسابی نداشته ام ؟
آقای م.و عقاید عجیب دیگری هم دارد که اگر بخواهم قبولشان کنم مثل یکی از فیلم هایی که دیده ام رها می کنم و می روم توی جنگل و بیابان زندگی می کنم تا وقتی که دوباره تبدیل به انرژی شوم !
حالا می فهمم چرا او این همه چِرک و نا مرتب است چون او هم پذیرفته که وقتی انرژی بوده هم شعور درست و حسابی نداشته که اینجا و اینطوری به دنیا آمده است . برای همین به ماده اهمیتی نمی دهد !
- ۹۵/۰۳/۱۸
- ۱۳۵ نمایش