هفتاد و دوم
پنجشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۶، ۰۳:۳۰ ب.ظ
توی یکی از همین سریال هایی که می خواهند هرچی خوشگل و جینگل مستون توی دنیا هست را بازیگر کنند نشان میداد که برق همه ی دنیا قطع شده و آدم ها برگشته اند به سبک زندگی اجدادشان. نه راه ارتباطی ای هست نه صنعتی نه کاری. نه ایمیلی ارسال می شود و نه گوشی ای شارژ دارد که عکس بگیرد و بفرستد برای شبکه های ماهواره ای و بگوید خاک بر سر این دولت مردها و دولت زن ها که ما را بدبخت کرده اند و کو خان و سپه سالار که بزند توی سرمان و ما نفهمیم و برای فرزند و نوادگان و نبیره و ندیده ش آرزوی سلامتی کنیم.
القصه چیزی اگر مانده بود همان کتاب بود و عکس هایی که چاپ شده بودند و نامه هایی که نوشته شده بود. یعنی الباقی همه باد هوا! رفت که رفت. بی هیچ ردی!
می گوید با چشم هایت عکس بگیر. می گوید حرف هایت را همان لحظه که توی سرت دور دور می زنند که بروند توی کلمه ها و تغییر شکل بدهند و بیرون بریزند بزن. فکر کن امروز آخرین روز است.
از عشق می ترسید و گفت
از عشق می ترسید و رفت
- ۹۶/۱۲/۱۰
- ۱۶۸ نمایش