بهم ثابت شده که تا کاری انجام نشده خبرش را به کسی ندهم بهتر است اما خب عادت دارم به این که خلاف دانسته هایم ! عمل کنم . برای همین و برای ثبت در تاریخ می نویسم که در فکر یک پادکست هستم . (به سبک تو فکر یه سقفم از فرهاد مهراد) یک جورهایی همان رادیوی آنلاین.
شروع کرده ام به کامل کردن آرشیو موسیقی ام ، به بازخوانی کتاب ها و خوانش کتاب های جدید تر ! صدای من غمگین و محزون و خسته نیست ! لرزان و دخترانه و پر از کش و قوس نیست ؛یعنی طرز صحبت کردنم ، یک جورهایی انرژی دار و نمی دانم لغت بهتری هست یا نه؛ شیطنت دارد . سخت می شود با آن متن ها و شعر هایی خواند که آدم وقتی توی تنهایی قدم می زند بخواهد بشنودش . اما دارم تمرین می کنم .شاید هم سبک پادکست م را یک جور خاصی پیش گرفتم که لازم نباشد صدایم را تمرین بدهم !
به اسم ش هم خیلی فکر می کنم ، تقریبن کلی پادکست روی اینترنت سرچ کرده ام و شنیده ام ! حتا به دنبال یک تاریخ خوب هستم ! یک جورهایی این روزها بله بران پادکست بی نام من است .
نرم افزار adobe edition هم خوب است و راه می اید با من تا یادش بگیرم که نخواهم از کسی خواهش کنم انجامش دهد ! استودیو هم که خدا رو شکر دم دست هست !می ماند یک صدای مردانه ی خوب ! هر چه به برادرم فکر می کنم میبینم دعوای این که چرا به وسایل من دست زدی و چرا همه ش من غذا درست کنم و تو جمع نکنی به آن جا هم کشیده می شود ، بعد فکرم رفت به این استاد ریتم که گمان می کردم که آدم خودمانی و راحتی است و چه سطحی بودم که کم عمقی اش را نفهمیده بودم ! یکی هم هست که خوب است ! آدم خوبی است، دوست خوبی ست ولی وقتی که لازم بود باشد ، نبود و ازش دلخورم . شاید از او خواستم .
می ماند خودم و مطالبم و کتاب ها م و هدفم از پادکست ! هدف م این است که دوست دارم .همین .
بهش فکر می کنم ، دوست دارم کتاب های خوب و موسیقی خوب جمع کنم با پادکست ها و بعضی ها را مجبور کنم گوش بدهند . خودم مجبور شوم بیش تر بخوانم .
شاید هم توی پادکستم خودم هر بار یک قطعه با سه تار اجرا کردم .
خیالم راحت شد . این همه حرف مانده بود توی سرم .
ادامه دارد ....