شکارچی کلمه ها

شکارچی کلمه ها

توی جاده های پیچ در پیچ کوهستانی که سفر کرده باشید حتمن اتفاق افتاده که توی یک پیچ یک هو جاده می پیچد و یا یک هو توی یک سراشیبی می افتید یا منظره ی اطراف تغییر میکند انگار که وارد جاده ی دیگری شده اید . زندگی هم همین طور است . یک روزها و ماه ها و سال هاو اتفاق هایی در زندگی هست که حکم همین پیچ ها را دارد .
بیست و هشت سالگی برای من یکی از همین پیچ ها ست .
پادکست شخصی من در تلگرام : رادیو موج سرگردان
Telegram.me/radiomojesargardan

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۴ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۰۸
  • ۱۳۸ نمایش
  • هانیه علیزاده

بیست و دوم

۲۴
بهمن

حذف شد .


بعد از اون همه جر و بحث و ناراحتی دیگه الان دلم نمی خواست این جا ،با جزییات ثبت کنم که چه جوری توی خونه و با ادم های توی خونه به  بن بست رسیدم .


  • هانیه علیزاده

بیست و سوم

۱۳
بهمن

فیزیک دان ها در تئوری جهان های موازی می گویند اگر آدمی زاد کاری انجام دهد که یکی از عواقب آن مرگ باشد ، حتا اگر جان سالم به در ببرد ، در یکی از جهان های موازی خواهد مرد . 

به این فکر می کنم که چند بار در تنهایی در جهان های موازی مرده ام  . 

ا

دو روز تعطیل در پیش را باید با دوستی ، رفیقی ، آشنایی بزنم به کوه و بیابان . از آدمی ملول  م و دیو و دد و کوه و بیابان م  آرزوست .


  • هانیه علیزاده

بیست و یکم

۱۳
بهمن
اول :
هم سن و سال این پست که بودم آرزوهای عجیبی داشتم  . فکر می کردم هنوز می توانم جادوگر شوم یا این که یک هو یکی از یک دنیای دیگر صدای م بزند و پایان ماموریت م را اعلام کند . 

دوم : مدت هاست که از بحث کردن با آدم ها فراری ام  . امروز یک دلیل دیگر پیدا کردم برای این کار ، افکارم پخته تر و سن و سال دارتر از سن م هستند ، نمی دانم شنید این حرف باید خوشحالم می کرد یا  نه ! توی رخوتی فرو رفته ام انگار؛ انگار زودتر رسیده باشم به نقطه ای که آدم ها دیگر از آن به بعد همه چیز را همان طور که هست می پذیرند . 

سوم : این سال هم رو به اتمام است و من هنوز به آرزوهای بیست و یک سالگی ام فکر می کنم .فقط فکر می کنم . فقط فکر ...



  • هانیه علیزاده

بیستم

۰۴
بهمن


دوست داشته شدن رنجی بس گران است و طرد شدن کابوسی که در هر آغازی جان می گیرد  . 
ای بیچاره من که نه از آن کیفورم و نه از رنج این در امان ! 

-  لا بلای همه ی کلمه های این چند پست آخر حسین علیزاده بود که سلانه سلانه زخمه می زد ! -


  • هانیه علیزاده

نوزدهم

۰۴
بهمن

آدم ها به تناسب زبان مادری شان پیر می شوند  . 

به چروک ها و خط های ریز دور لب های آدم ها دقت کرده اید ؟ بعید می دانم  . اما مدت هاست حواسم به خط هایی ست که زدیک های چهل سالگی دور لب های ادم ها ظاهر می شود  ، به تاسب این که در هر زبانی کدام آواها بیش تر استفاده می شوند و کدام حروف بیش تر تلفظ می شوند نوع خط هایی که دور لب ها ظار می شود متفاوت است . 

ترک ها و فرانسوی ها خط هایی شبیه به هم دارند و بیش تر بالای لب هایشان خط می افتد  . فارس زبان ها دو طرف لب هایشان به سمت پایین و عرب ها خط های افقی ریز دور لب هایشان دارند . 

همین خط های ریز را به گوشه ی چشم ها هم می شود تعمیم داد  . 

ما به شیوه ی خود پیر  می شویم  . هر کس به مسلکی که برای زندگی اش انتخاب می کند . عشق / پول / شهوت / گرگ بودن  / علم / احمق ماندن / ... . پیر شدن  هر آدمی به دنیایی که روزهای ش در آن می گذرد بستگی دارد  . 


  • هانیه علیزاده

هجدهم

۰۳
بهمن

قمرالملوک عجب صدایی دارد !

حذف شد .

من هنوز هم منتظرم که یک شب یکی صدایم بزند و بگوید که ! WE KNOW YOURE OUT THERE

  • هانیه علیزاده

هفدهم

۰۳
بهمن

یه حس گنگی دارم . البته که گنگ بودن حس خوبی نیست . خسته شدم از بس سعی کردم با کنایه حرف بزنم . اصلن مدلم یه جوری شده که مستقیم نمی تونم حرف بزنم . همه ش بااشاره و کنایه  . خسته شدم از این که آدم ها دور و برم یک جوری هستن که اگر باهاشون صریح حرف بزنم لبه ی تیز واقیت شرحه شرحه م می کنه . ترجیح می دم توی لفافه بفهمم که آدم ها اون چیزی نیستن که من تصورش دارم  و حتا این که اون ها هم مستقیم نفهمن که من اونی نیستم که فکر می کنن .  

دلم برای پدرم تنگ شده و بی اندازه دلم می خواست پیش هم بودیم و هیچ وقت دعوامون نمی شد که نهایتش پدرم مستاصل قسم بخوره که من رو دوست داره ولی من نمی خوام این رو بفهمم  . 

من باید کارکتر یک قصه می شدم .یا یک عروسک شیشه ای بس که فراری ام از باور واقعیت  . باید همون پشت شیشه ی مغازه یا توی دکور اسباب بازی های یه دختر بچه خاک می خوردم و گرد واقعیتی که تو دنیای ادم ها وجود داره روی چشم های شیشه ایم می نشست تا باور کنم ، باور کنم که هیچ کاری نمیشه کرد . 

همینه که هست  .

هیچ می دونستید از این دخترایی مثل من از این که درباره عشق در لفافه باهاشون حرف بزنید بدشون میاد و فکر می کنن که شما ترسو یا بی عرضه هستید  ؟ الان دیگه می دونید  . 

  • هانیه علیزاده