شکارچی کلمه ها

شکارچی کلمه ها

توی جاده های پیچ در پیچ کوهستانی که سفر کرده باشید حتمن اتفاق افتاده که توی یک پیچ یک هو جاده می پیچد و یا یک هو توی یک سراشیبی می افتید یا منظره ی اطراف تغییر میکند انگار که وارد جاده ی دیگری شده اید . زندگی هم همین طور است . یک روزها و ماه ها و سال هاو اتفاق هایی در زندگی هست که حکم همین پیچ ها را دارد .
بیست و هشت سالگی برای من یکی از همین پیچ ها ست .
پادکست شخصی من در تلگرام : رادیو موج سرگردان
Telegram.me/radiomojesargardan

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

شصت و هفتم

۲۹
بهمن

با هم زندگی می کنیم ، اما با ساک های بسته !

حمید تسلیمی


پ.ن : هیچ

  • هانیه علیزاده

شصت و ششم

۲۲
بهمن

این روزها سرمان شلوغ است، به جای تمام روزهایی که با هم نبوده ایم هم زندگی می کنیم. 


پ.ن : این شصت و ششمین پست وبلاگ است و من به اندازه ی تمام *ش* های عاشقانه و  دلبرانه ای که ژاله صادقی در شعرخوانی هایش گفته و به اندازه ی تمام آن هایی که تلاش کرده اند مثل او *ش* را عاشقانه و دلبرانه ادا کنند، دوستت دارم. 

  • هانیه علیزاده

شصت و پنجم

۲۲
بهمن

چند بار شده موضوعی را خواسته باشید برای کسی توضیح دهید و دیده باشید که نه! این طوری نمی شود، بگذار یک جور دیگر توضیح بدهم! بعد خودتان هم فهمیده اید توی این ، یک جور دیگر ، بگویم ها ، یکی چیزهایی را ناخواسته تغییر داده اید تا نتیجه مطلوب را بگیرید. هیچ فکر کرده اید با انتقال نادرست یک مطلب ، هرچند آن مطلب را درست گفته باشید چه اتفاقی را رقم می زنید ؟ ادم ها وقتی به مشکل بر بخورند و بخواهند برای خودشان چیزی را تحلیل کنند آن را از طریقی که فهمیده اند تحلیل می کنند. یعنی از همان زاویه ای که به آن ها تفهیم شده است. حالا اگر آن زاویه دید تفهیم کردن اشتباه باشد چه بسا در همان مساله ای که درستی اش را پذیرفته اند به نتیجه ی دیگری برسند و آن را  نقض کنند! 
مثال: برای انتقال مفهوم حجاب گفته می شود حجاب برای حفاظت از دخترهاست.مثل پوست گردو برای گردو! مثل شیشه ی چراغ نفتی برای شعله کوچکِ آن وسط! بعد وقتی یک بار دوبار کسی حجاب را آن طور که باید رعایت نکرد و دید نه ! کسی هم مزاحمش نمی شود! اصلن توی همین مملکت خارج کسی برایش اهمیتی ندارد که این حجابی که تو گرفته ای برای حفاظت تو از خودت است! مثل پوست گردو برای گردو! یا اصلن توی مملکت خودمان ، وقتی دید حجاب دارد و باز هم همه ی آن چیزهایی که نباید برایش اتفاق می افتد این موقع است که آدم شروع می کند به تحلیل! 
1 - حجاب برای حفاظت من است در برابر دیگرانی که غریبه اند
2  - غریبه ها اهمیتی نمی دهند که من حجاب دارم یا نه! ان ها کار خودشان را می کنند 
3- من برای حفاظت از خودم کارهای تاثیرگذارتری می توانم انجام دهم 
4 - اصلن حجاب معنی ندارد!
زاویه ی دید در تفهیم مسایل مهم است. به همان اندازه که تفهیم مساله مهم است.
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

  • هانیه علیزاده

شصت و چهارم

۱۸
بهمن
حذف به علت بی سر و تهی!
  • هانیه علیزاده

شصت و سوم

۰۳
بهمن

گلشیری یه داستان داره ،پرنده فقط پرنده بود. درباره مردم شهری که درخت ها و طبیعت وحیوون ها رو بیرون می‌کنن و یه شهر تازه می‌سازن‌. اما چند وقت بعد یه قناری زرد پیدا میشه. مردم دوباره یاد قدیم می‌افتن که بارون بود ،درخت بود اما مامورا که میبینن مردم هوایی شدن،برای کشتن قناری مردم رو از دروازه ها بیرون می‌کنن و همه ی شهر رو سم میزنن که قناری بمیره. بعد دروازه هارو باز میکنن که ملت برگردن تو همون شهر آهنی. اما می‌بینن که هیچ‌کی پشت دروازه ها نیست. همه‌ی مردم رفتن. 

شاید ما هم باید دروازه ی شهرمون رو ، دنیایی که ساختیم رو ، دنیایی که برامون ساختن رو ببندیم و بریم پی دنیایی که خودمون بسازیمش! همون جوری که خودمون می‌خوایم! یا لااقل اجازه‌ی تغییرش رو داشته باشیم. همون‌جور که دلمون می‌خواد.

  • هانیه علیزاده

شصت و دوم

۰۲
بهمن

اصلن نمی فهمی از کجا شروع میشه. یعنی وقتی شروع میشه اصلن خبر نداری ، بعد که زمان می گذره و بر میگردی به گذشته نگاه می کنی دنبالش میگردی. دنبال این که این حس ها از کجا شروع شد؟ چی شد که این شد؟ اما واقعیت ش اینه که مهم نیست.وقتی زیر بارون خیس شدی دیگه چه فرقی می کنه تازه بارون گرفته باشه یا سه روز پشت سر هم باریده باشه ؟
دلم برای قفسه ی کتاب هام تنگ شده. برم و خودم رو گم کنم تو قصه ها! 

  • هانیه علیزاده