شکارچی کلمه ها

شکارچی کلمه ها

توی جاده های پیچ در پیچ کوهستانی که سفر کرده باشید حتمن اتفاق افتاده که توی یک پیچ یک هو جاده می پیچد و یا یک هو توی یک سراشیبی می افتید یا منظره ی اطراف تغییر میکند انگار که وارد جاده ی دیگری شده اید . زندگی هم همین طور است . یک روزها و ماه ها و سال هاو اتفاق هایی در زندگی هست که حکم همین پیچ ها را دارد .
بیست و هشت سالگی برای من یکی از همین پیچ ها ست .
پادکست شخصی من در تلگرام : رادیو موج سرگردان
Telegram.me/radiomojesargardan

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پادکست» ثبت شده است

چهاردهم

۱۴
آذر

شماره ی صفر رادیو موج سرگردان به سختی و به تنهایی با کلی وقت برای ادیت کار آماده شد ! واقعن من کلن همت عجیبی در انجام کارهای بی سرانجام !!! دارم . از آن کارها که همه آخرش می گویند خب که چی این همه خودت رو کشتی ؟!

از آن همت عجیبی که برای قبولی در دانشگاه داشتم و ان همه اصرار برای کنکور دادن ها ! از این همت عجیب برای متنفر بودن از دانشگاه و همت خیلی خیلی خیلی عجیب تر کار کردن در جایی که می دانم قدر نمی دانند و می دانم که اگر کم بیاورند خیلی راحت حذف م می کنند اما من حاضر نیست م رها کنم ! چون علاقه دارم  :| . الان که می نویسم گمان میکنم می شود اسم ش را یک جور حماقت هم گذاشت  . :/

خلاصه که شماره ی صفر آماده شد و به صورت خصوصی رو نمایی شد و حالا بایدبروم سراغ تغییرات و فکرهای جدید برای اعمال اصلاحات !
بعد جالب که همه هم از من که اول راهم که دست تنها هست م که هزار کوفت دیگر ، توقع رادیو چهرازی دارند . خب بابا! رادیو چهرازی خوب است اما خب من که قرار نیست مثل ان ها شوم ! اصلن من کی ادعا کردم حرفه ای هستم ؟ هی مثال می زنند رادیو چهرازی را بشنو و فلان .

همینی که هست .خود شماها همین همت را هم ندارید برای یک کاری که نه پول دارد نه شهرت نه چیزی این همه انرژی بگذارید آن هم دست تنها و بی پشتوانه و تشویق بقیه و حتا با حرف های دلسرد کننده ی بقیه که خب که چی ! این همه انرژی بگذارید و به ثمر برسانید ش .

منتظر شماره ی یک باشید  .



  • هانیه علیزاده

نهم

۱۲
آبان

الان دقیقن نمی دانم فحش و فضیحت هایی که بلدم ، بار خودم کنم یا این رسانه ی بیان ! یا چی ؟ که ده ها بار تلاش کردم که وارد سیستم شوم و هر بار به دلیلی نشد . کلی حرف این وسط ها یادم رفت و ننوشتم  .

بالاخره با بازیابی پسوورد و این بساط ها وارد شدم  .

آبان ماه و این همه سرما  ؟ خیلی خوب است  . خیلی  . دو سه روز بود که عجیب های ! بودم . انگار که توی هوا، توی باران یک جور مخدر باشد که مست م کند . که حالم را خوش کند . اصلن یکجور خاصی بی هیچ حس تنهایی و بدبختی و این چیزها حالم خوب بود و هست هنوز . آفتاب که بیرون می زند انگار حالم گرفته می شود  . همه چیز شفاف و عریان می شود اما در روزهای بارانی یک جور مه گرفتگی و گنگی توی هوا و رفتار آدم ها و حتا خیابان ها هست که سر خوشم می کند . انگار که چشم هایت را روی دردها و غصه ها و این همه بودن ، این همه حضور از شدت بروز ، ببندی و فقط خودت را ببینی ، حتا گم شدنت بین ان همه آدم و آن همه سرگشتگی نبینی .

این مدت که ننوشتم درگیر یک کار تئاتر بودم با عنوان منشی صحنه ! کاری که خب علی الظاهر تیم حرفه ای دارد  اما دریغ از اخلاق و نتیجه گیری این که اصلن تئاتر دوست ندارم . صد رحمت به همین تولید تلویرپزیونی خودمان . خب که چه !  دو زار سواد یاد می گیرید به همه میخندید ! اصلن یک لحظه این آدم های باسواد به این فکر کرده اند که آن ها معلمی بلد نیستند ، نه این که بقیه شاگردی بلد نباشند . حالا که زمان قراردادم تمام شد؛ ترجیح دادم به پای تاخیر ها و بی برنامگی هایشان نمانم و به سواحل زندگی معمولی برگردم . صبح ها کار و بعد از ظهر ها خودم و خانواده و دوستانم و سازم  .

این وسط ها عمه هم می شوم که بسی خوب است و خوشحال کننده :)

اصلن انگیزهام برای یاد گرفتن سازم و کلن موسیقی هم به شدت زیاد شده است  . 

برای پادکست کارهایی کرده ام و از چند نفر دعوت به همکاری کرده ام اما خب حالا حالا ها وقت می برد  .

اما درباره ی اسم ش هم به نتایجی رسیده ام ! همین روزها نهایی اش می کنم  . 

بعد از کلی مدت امده ام اینجا و آن قدر حرف دارم که هر کدام برای خودش یک پست جداگانه است، اما مجال نیست  !

آها! در همین کار تئاتر یک نوازنده ی درویش مسلک هم ازنزدیک دیدم با سبیل مهر شده و موهای شهلا گونه و سازی که واقعن جادویی ست ! تنبور ! این هم برای م جالب بود!


  • هانیه علیزاده