شکارچی کلمه ها

شکارچی کلمه ها

توی جاده های پیچ در پیچ کوهستانی که سفر کرده باشید حتمن اتفاق افتاده که توی یک پیچ یک هو جاده می پیچد و یا یک هو توی یک سراشیبی می افتید یا منظره ی اطراف تغییر میکند انگار که وارد جاده ی دیگری شده اید . زندگی هم همین طور است . یک روزها و ماه ها و سال هاو اتفاق هایی در زندگی هست که حکم همین پیچ ها را دارد .
بیست و هشت سالگی برای من یکی از همین پیچ ها ست .
پادکست شخصی من در تلگرام : رادیو موج سرگردان
Telegram.me/radiomojesargardan

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

سی و پنج

۲۵
ارديبهشت

اگه می تونستم پری باشم ؛ دوست داشتم پری جنگل باشم . توی تنه ی درخت ها زندگی کنم و با پرنده ها آواز بخونم  .  روی بلند ترین درخت جنگل بشینم و بارون رو زودتر از این که به صورت کسی بخوره لمس کنم  . بعد شب ها موهام رو توی باد رها کنم و به صدای جاری شدن رودخونه توی سکوت جنگل گوش بدم. پریِ  جنگل . 

اون موقع اگه پری بودم از هیچی نمی ترسیدم اما الان آدمیزادم واز همه چیز می ترسم. حتا از یه جای خالی که معلوم نیست تا کی خالی می مونه! 


دارم برای مستند بعدی یه کارایی می کنم . نمایشگاه کتاب تهران ! 

رادیو هم که کج دار و مریز پیش میره . 

این مرداد که بیاد بیش تر به سی سالگی م نزدیک می شم . 


من هیچ وقت نمی تونم پری باشم  چون عنصرم آتشه ! پری ها از آتش نیستن ! پری آتش نداریم .اونی که وجود از آتش باشه شیطانه یا جن ! اما من شبیه هیچ کدوم این ها هم نیستم . 

آدمی زادم با کلی رویاهای دور و حفره های کوچیک اما بی شمارِ اندوه و دلسردی .

  • هانیه علیزاده

من هیچ وقت آدم شیک پوشی نبوده ام . همیشه سعی کرده ام که لباس های خوبی انتخاب کنم به شرطی که در آن ها احساس راحتی کنم  . یاد نداره به خاطر پوشیدن یک لباس خودم را به مشقت انداخته باشم . 
اصل اصلش آدم شیک پوش و خوب پوش با هم فرق دارند . شیک پوش ها از همان هایی هستند که لباس هایشان از تمیزی و نویی بوی بوتیک ها را می دهد و آدم دوست دارد اصلن آن ها راه بروند و بشیند نگاهشان کند . شیک پوش ها در چند ثانیه ممکن است تبدیل به کراش شوند و در واقع first impression خوبی دارند .

 راست راستش من همیشه از ته دل دوست داشتم یک شیک پوش به تمام معنا باشم اما شیک پوش بودن به مدل شخصیتی من نمی خورد . (می دانم خیلی متضاد به نظر می آید ، این که چیزی را دوست داشته باشم اما به مدل شخصیتی من نخورد.) 
من همیشه در حال جنب و جوش هستم و آنقدر در محیط و فضا و آدم ای اطراف ریزبین می شوم و غرق می شوم که نمی توانم مدام حواسم را بدهم به لباس هایم  .  

با همه ی این ها به شیک پوش ها حسودی می کنم و بسیار تحت تاثیرشان هستم .  
خلاصه که همین چند روز پیش تر یکی از دوستانم دوباره به من یاداوری کرد که توی جمعی که بودیم تو اصلن شیک نبودی و خب من با همه ی منم منم هایم !!! دَمَغ شدم . آن لحظه خندیدم اما واقعن حالم گرفته شد .خب من با این همه ناآرامی چطور می توانم شیک پوش باشم ؟ القصه که کلی پول از کارتم خالی شد برای این که یک ساعت شیک بگیرم که با القای حس غیر شیک بودن م مقابله کرده باشم  . به همین سادگی! حالا من کی آن ساعت را به دستم خواهم بست خدا می داند !!! اما خب  داشتم خفه می شدم از آن حس ! من هم می توانم شیک باشم اما باید آدم دیگری شوم ! 

نباید هرجا که خسته شدم بشینم روی زمین ! نباید بستنی را هرطور دلم خواست بخورم . نباید بخندم ! باید کلی وقت صرف انتخاب لباس کنم. هر دو هفته یک بار سری به آرایشگاه بزنم  و همیشه دستمال کاغذی داشته باشم و دست هایم را مدام بشویم ، یک آینه ی کوچک توی کیفم داشته باشم برای چک کردن آرایش صورتم و کلی وسایل sparky  داشته باشم و  هزار تا کار دیگر ...از طرفی هم غیر شیک شناخته شدنم را دوست ندارم . 
پووووووف ! مثل تمام مسایل زندگی ام تکلیفم با این یکی هم روشن نیست ! 

  • هانیه علیزاده

سی و سوم

۰۹
ارديبهشت

توی چند روز گذشته برای کلاس مستندی که تا حدی اجباری توش شرکت کردم و باید یه کار تحویل میدادم ، یه مستند ضبط کردم . کار کپی هست اما خب همه جای دنیا شبیه ش انجام شده . هر شهری برای خودش. در واقع یک مستند کوتاه محسوب میشه  ! 
اما میل عجیبی به ادامه ی این راه دارم . خیلی چیزها بود که توی این دو روز یاد گرفتم ، نباید از چیزی ترسید با همه ی خامی و بی تجربگی اگه اون چیزی که می خوای انجامش بدی دغدغه ت باشه حتمن به نتیجه میرسه . حالا توی مراحل تدوینه  و خب حتمن زمان میبره .

شایدم یه فیلم کوتاه ساختم ! برای نمایشگاه تهران هم مدارک رو فرستادیم که مجوز تصویربرداری بگیرم. از حالا تقریبن پنج روز وقت دارم که به تمام ایده هایی که دارم و میشه توی نمایشگاه عملیشون کرد فکر کنم .
(یه جوری اتفاقات رو می نویسم که این جا انگار دفتر خاطراتمه ! شاید هم هست ، چون گوکل پلاس من رو بدعادت کرده و همه چیز رو اونجا مینویسم) 
خلاصه که کارای عجیب و غریب دارم انجام می دم که فکرش رو هم نمی کردم ، امیدوارم سرِ ایده به  جمع بندی برسم و بتونم تصویرهای خوبی بگیرم . 
باید فکر کنم  . 
شاید فردا برم کاشان  / یه روزه / گشت و گذار !  شرحش رو قطعن خواهم نوشت .


 



  • هانیه علیزاده