شکارچی کلمه ها

شکارچی کلمه ها

توی جاده های پیچ در پیچ کوهستانی که سفر کرده باشید حتمن اتفاق افتاده که توی یک پیچ یک هو جاده می پیچد و یا یک هو توی یک سراشیبی می افتید یا منظره ی اطراف تغییر میکند انگار که وارد جاده ی دیگری شده اید . زندگی هم همین طور است . یک روزها و ماه ها و سال هاو اتفاق هایی در زندگی هست که حکم همین پیچ ها را دارد .
بیست و هشت سالگی برای من یکی از همین پیچ ها ست .
پادکست شخصی من در تلگرام : رادیو موج سرگردان
Telegram.me/radiomojesargardan

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

چهلم

۲۴
خرداد
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۵۵
  • ۱۰۵ نمایش
  • هانیه علیزاده

سی و نهم

۲۱
خرداد

عمه شدم و الان صدای گریه های مَهدی که شبیه ماهی کوچولوهای تو آکواریومه داره میاد ! 

  • هانیه علیزاده

سی و هشتم

۱۸
خرداد

آقای م.و یکی از همکارهای قدیمی من است .چهار پنج سالی از من بزرگ تر است و به شدت شلخته و چِرک! آقای م.و خنده های عجیبی دارد ، از راه خیلی دور برای کار می آید ، نه که کار پیدا نکرده باشد اما خب تخصصش کنار ما به درد می خورد! آقای م.و عقاید عجیبی درباره ی خدا دارد.به تناسخ معتقد است و مدت هاست دوره های هیپنوتیزم و این چیزها می گذراند. من اولین کسی خواهم بود که او هیپنوتیزم خواهد کرد . آقای م.و هفته ی پیش حرفی زد که مثل شخصیت های کارتونی که یک زنگ بزرگ درست کنار گوششان نواخته میشود ، همه ی زندگی من مرتعش شد !
او گفت ما خودمان انتخاب کرده ایم کجا متولد شویم .  گفت ما مثل ذرات انرژی در جهان در حرکتیم! آن وقت ها آنقدر می دانیم که همه چیز را میفهمیم !! بعد خودمان انتخاب می کنیم که پدر و مادرمان چه کسانی باشند ! ؟ کجای دنیا از حالت انرژی خارج شویم و تبدیل به ماده بشویم !

اگر این طور باشد پس این همه تلاش برای تغییر وضعیت چیست ؟ اگر من خودم انتخاب کرده ام اینجا باشم این همه میل برای اینجا نبودن چیست؟ یعنی از انتخابم پشیمان شده ام ؟ یعنی حتا وقتی ذره ی انرژی بوده ام شعور درست و حسابی نداشته ام ؟
آقای م.و عقاید عجیب دیگری هم دارد که اگر بخواهم قبولشان کنم مثل یکی از فیلم هایی که دیده ام رها می کنم و می روم توی جنگل و بیابان زندگی می کنم تا وقتی که دوباره تبدیل به انرژی شوم ! 
حالا می فهمم چرا او این همه چِرک و نا مرتب است چون او هم پذیرفته که وقتی انرژی بوده هم شعور درست و حسابی نداشته که اینجا و اینطوری به دنیا آمده است . برای همین به ماده اهمیتی نمی دهد !

  • هانیه علیزاده

آدم انتظار نداره یه اتفاق هیجان انگیز تا این اندازه مضحک پیش بره ! این که از ناکجا آباد خودت رو بکشی بالا و بین همه ی آدم های دور و برت با ان همه ادعا رو حساب هرچی ، حالا هرچی !  عکست بخوره رو نشریه ای که میخوندیش و همه ی اون ادم های دور و برت میشناسنش ! اتفاقی نیست که خیلی تکرار بشه و خب برای همه پیش بیاد ! اما خب برای من پیش اومد !
ولی اصلن خوش نگذشت بهم ! از رفتار سرد اون خانم یخی! مصاحبه کننده ! گرفته تا عکسی که گرفتم و دوستش ندارم .
اصلن نمی دونم چرا این جوری شدم ! یعنی این جوری هستم ! خوشحال نیستم! راضیم نمیکنه ! یعنی از بازخوردهایی که میگیرم باید خیلی خوشحال باشم ...دوستام البته اونا که میدونن خیلی واکنش های اغراق شده ای نشون میدن و خوشحالن اما خودم ...:/
خب واقعن چی این بیرون هست که من در درونم ، بدون این که بدونم ، بهش کشش دارم و نمی تونم پیداش کنم !!!!
خب پس به عبارتی یکشنبه شانزدهم خرداد 1395 من اولین مصاحبه ی رسمی زندگیم رو با هفته نامه ی همشهری جوان به عنوان جوان ایرانی موفق!!! و اولین مدیر تولید خانم در ایران انجام دادم !
ثبت شود برای فرزندانم که ...که چه بشود ؟ نمیدانم !


  • هانیه علیزاده

هی روضه رفتم گفتن حاجت داری بگو ، واسه شادی و جشن رفتم گفتن خواسته هات رو بگو ، زیر آسمون دعا خوندم ، نصفه شب بیدار شدم و زل زدم به تاریکی و با همون وجودی که همه چیز بهش میرسه حرف زدم و التماس کردم اما روال همونجوری پیش رفت که باید می رفت . به این جا هم که رسیدم گفتن که ممکن بود یه اتفاق هایی بیافته که خودت خبر نداری و اوضاع خیلی فرق داشته باشه با اینی که هست پس فکر نکن اون کارها بی فایده بوده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من دعا کنم برای چیزی که می دونم می خوام و التماس کنم برای داشتنش ، بعد راضی باشم به چیزی که نمی دونم چی بوده و ممکن بوده پیش بیاد و من اصلن نمی خواستم و می تونست خیلی چیزها رو تغییر بده ! حالا هم عذاب وجدان داشته باشم از این که چرا دارم این حرف ها رو می زنم :/
اگه بگن بیا به فلان مجلس روضه یا شادی فقط و فقط برای اون موجود ! اون وجود ! خیلی دلپذیرتر از اینه که بگن به این مجالس برو یا روزهای خاص رو محترم بدون برای این که واسطه بشن و به خواسته هات برسی . 
دارم به یک اومانیست تبدیل می شم و حتا گرایش هایی از لیبرالیسم در بعضی از بخش های زندگیم می تونم حس کنم  .  
این تغییرات خوشایند نیست برام ! همه به واسطه های تجربه های تلخ فردیه ! 
شما قضاوت کنید از 20 سالگی یک چیز ثابت رو از وجود اصل بخواهی و تمام این هفت هشت سال شرایط جوری بشه که در مسیر عکس اون خواسته ت حرکت کنی! 
خب لج کردی عزیزم ؟ بهت نمیاد آخه ! 
دوستم نداری ؟ اینم بهت نمیاد .یعنی میگن تو اینجوری نیستی خب ! 
چیه پس! من حرف زدن بلد نیستم  ؟ 
به وجود بی اول و آخرت قسم خودمم موندم ! 

  • هانیه علیزاده