شکارچی کلمه ها

شکارچی کلمه ها

توی جاده های پیچ در پیچ کوهستانی که سفر کرده باشید حتمن اتفاق افتاده که توی یک پیچ یک هو جاده می پیچد و یا یک هو توی یک سراشیبی می افتید یا منظره ی اطراف تغییر میکند انگار که وارد جاده ی دیگری شده اید . زندگی هم همین طور است . یک روزها و ماه ها و سال هاو اتفاق هایی در زندگی هست که حکم همین پیچ ها را دارد .
بیست و هشت سالگی برای من یکی از همین پیچ ها ست .
پادکست شخصی من در تلگرام : رادیو موج سرگردان
Telegram.me/radiomojesargardan

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

هشتاد

۲۵
مهر

از کوچه ی من صداهای زیادی بلند می شود ، صداهایی که به در و دیوار می خورند و در هم می پیچند، آمیزشی بی هیجان ، کش و قوس هایی که فقط برای تبلیغ یه کرم موبر ارزان خوب است و بس. 
در کوچه ی من زنان بسیاری زندگی می کنند. خاموش و ساکت. پیچیده در موهای سیاه و قهوه ای و آبی و سبز و سیاه و قهوه ای مایل به سبز آبی و زرد. 
زن هایی که هیچ اند. زن هایی که همه چیزند. هیچ اند از بس نیستند و همه چیزند چون من بی آن ها هیچ م. 
شاید یک جاهایی یک زن موقرمز هم باشد. 
راستش من زن های درونم را نمی شناسم. دوست دارم فکر کنم که هستند. که در درون من چیزی هست فراتر از این ظاهر سی ساله ی تکراری. 
آدم وقتی نتواند چیزی را حس کند برایش اسم می گذارد. آدم وقتی نتواند چیزی را حس کند برایش کتاب می نویسد به خاطرش موسیقی گوش می دهد یا حتا عاشق می شود. 
اصلا همه ی زور زدن ها برای این است که حس کنم. روحم یک چیزهایی را لمس کند. که بداند هست که بدانم وجود دارد. 
از عشق که گُر میگیرم همه ی زن ها در من یک نفس عمیق می کشند. صورت هایشان را نمی بینم اما فکر می کنم که تکان می خورند. انگار بلرزند، انگار نسیم زندگی به تنشان خورده باشد. مثل برگ های درختان.
اوه! 
سرم درد گرفت از این حجمی که در خودم متصور شدم. 
ای هذیان های سرگردان در اچ تی تی پی های مجاز و غیرمجاز به فریادم برسید. 

ای نشخوار مغزهای موسیقایی ، فریاد بزنید و رهایم کنید. از صدای درونم. 
از ان چه که باید باشم اما فراخی ما تحت یا بی پرو بالی مغزم نمی گذارد. نه که نگذارد. اراده ای ندارد که بخواهد . 
اه!
پس دست کیست این شرایط ؟
جبر زمان  جبر جغرافیا جبر نادانی و جهل ...تا همه ی این ها هست این  زور زدن ها برای چیست؟  یک جفت بهانه برای کور دل ِ کور مغز بس است.
برای ارضای این روح باید مغز را راهی کدام حجله کرد؟ رهایش کنی توی فاحشه خانه ی دنیا از این بهتر نمی شود.  
نطفه های ناقصت را بغل بگیر و ناله کن. ناله کن ناله کن و ناله کن تا دنیا تمام شود ....

  • هانیه علیزاده

تباهی شاخ و دم نداره که . 

ساعت ها پای اینترنت و یوتیوب و اینستاگرام بودن خودِ خودِ تباهیه. 

این همت و شرم و حیای من کجا رفته خودم نمی دونم!

  • هانیه علیزاده

اصلش اینه که وقتی دوری همه چیز کوچیک تر به نظر بیاد، اما از این دوری که من هستم همه چی رفته روی زوم هزار و پونصد و نمیدونم خیلی . خیلی. 

یعنی این همه ناله می کنیم هیچی درست نمیشه ها. هیچی.خراب تر میشه؟ نه خراب تر هم نمیشه. همون گهی که هست می مونه. هیچی اصلا. سری تکان میدهد و از کادر خارج می شود. کادری هم که درکار نیست.سرتکان میدهد و اینستاگرامش را ریفرش می کند.


نوشته بود برای رشد کردن باید هدف تعیین کرد و برای رسیدن به اون باید تلاش کرد. نگفت چجوری میشه اون هدف رو تعیین کرد خب. همین قدر تباه...

من هر ماه میخوام نوشتن کتابم رو شروع کنم و خب چند روز بعدش می فهمم فوران هورمون و این چیزا بوده خدارو شکر و فقط باید شل کنم تا تموم شه.

من میگم اصلا دنیای واقعی رو ول کنیم بمونیم تو همون مجازی. بی خطر و مجاز. حالا شما اون کبریت بی خطر تبریز رو می بردی زیر لحاف ت و روشنش میکردی باید سوابق مغزی اقوام و اجدادت رو بررسی کنن ببینن از این تمدن 2 هزار و خرده ای ساله ی داغون شده چقدرش پای اون ها بوده.

یعنی واقعا شما وقتی فکر می کنید تمدن چی اسکش هزار ساله داشتید دلتون قیلی ویلی میره و در زوایای مختلف تون عروسی برپا میشه؟ ببند در رو سوز نیاد دلاور. 

من دوسال پیش فکر نمی کردم این ...بشم که هستم اون وقت دوهزار و پونصد سال پیش می نوشتن که من و تو بخونیم؟ کی گفت تکامل خوبه؟ 





  • هانیه علیزاده