شکارچی کلمه ها

شکارچی کلمه ها

توی جاده های پیچ در پیچ کوهستانی که سفر کرده باشید حتمن اتفاق افتاده که توی یک پیچ یک هو جاده می پیچد و یا یک هو توی یک سراشیبی می افتید یا منظره ی اطراف تغییر میکند انگار که وارد جاده ی دیگری شده اید . زندگی هم همین طور است . یک روزها و ماه ها و سال هاو اتفاق هایی در زندگی هست که حکم همین پیچ ها را دارد .
بیست و هشت سالگی برای من یکی از همین پیچ ها ست .
پادکست شخصی من در تلگرام : رادیو موج سرگردان
Telegram.me/radiomojesargardan

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

بیست و هشتم

دوشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۳۳ ب.ظ

یه هیولای سبز نشسته کنارم و منتظره زل بزنم توی چشم هاش تا من رو ببلعه ! از توی شش تا سوراخ وسط صورت ش یه هوای گرم ، اروم می خوره به گوش راست م ! صدای پسر کوچولوم داره از توی شکم ش میاد ! می خنده ! نمی دونم اون تو چی پیدا کرده و داره چه آتیشی می سوزونه ! الان زل زده به انگشت اشاره دست راستم که توی تایپ ازش استفاده نمی کنم چون ناخن ش بلند تر از بقیه ست !  به خاطر سه تارم ! 
انگار هر ثانیه که می گذره قدش بلندتر میشه ! الان همون هوای گرم از توی شش تا سوراخ وسط صورتش داره می خوره توی موهام ! وقتی شروع کردم این متن رو بنویسم موهام از 70 سانتی متر رسیده به هشتاد و سه ونیم سانتی متر ! اگه پنج سانتی متر دیگه بلند بشه میرسه به همون اندازه ای که دوست دارم ! 
پسر کوچولوم داره صدام میزنه ! مامان !

یعنی باید بذارم هیولا من رو ببلعه ؟! اونوقت منم می رم کنار پسر کوچولوم ؟ اگه تو شکم هیولا برای دو تا مون جا نباشه چی ؟ اگه موهام گیر کنه تو مجرای تنفسی هیولا چی ؟ اون تو ! باد نمیاد ! پس کی موهام رو نوازش کنه ؟ 
باید آخرین باری که رفتم کوه موهام رو باز می کردم و میذاشتم باد مثل بادبادک م ، دست می کشید تو موهام و پوست سرم یخ می کرد ! من این همه مو رو می خوام چی کار کنم  ؟ 
پسر کوچولوم صدام می کنه ! من دوست ندارم برم تو شکم یه هیولای سبز که چشم هاش رو ندیدم ! نباید پسر کوچولوم رو تنها میذاشتم ! نمیشه موهام رو از توی دهن مثلثی هیولا آویزون کنم پایین و پسر کوچولوم رو بکشم بیرون ! بعد با هم به هیولا بخندیم !اونم قهر کنه و بره ؟ پسر کوچولوم موهای مامان ش رو میشناسه  ؟ 
هیولا داره موهام رو می بلعه ! مثل یه مار که طعمه ش رو می بلعه !  ناخن انگشت اشاره م ترک برداشته! 
نمیشه یکی پیدا بشه و ورد بخونه تا هیولا تبدیل بشه به یه پروانه ی بزرگ و بعد پروانه بال بزنه بعد یه طوفان بیاد اون ور دنیا و همه ی اون ها که دلشون اندازه ی همین حبه قندهای توی قندون شده پرواز کنن و برن هر جا که دوست دارن  ؟ 
پسرم داره موهام رو می کشه ! 
فکر کنم پسر کوچولوم موهای مامان ش رو شناخته ! میشه من چشم ها رو ببندم و تو دست هام رو گرفته باشی بعد من پسر کوچولومون رو از تاریکی اورده باشم بیرون و با هم به هیولا بخندیم ؟ 


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۴/۱۲/۱۷
  • ۱۵۱ نمایش
  • هانیه علیزاده

اثر_پروانه_ای

تاریکی

تو

صدا

مالیخولیا

هیولا

نظرات (۱)

اووووووووف :)))
پاسخ:
کاکتوس آبی
:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی